سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحقیق

عقل گرایی

عقل گرایی[1]
 
 
واژه rationalism از ریشه لاتینی ratio گرفته شده و معمولا با برابر نهاد عقل­گرایی، اصالت عقل، خردباوری ترجمه می­شود. راسیونالیسم در  حوزه­های مختلف علوم معانی خاصی دارد. در فلسفه مراد از آن گرایشی است که در مقابل تجربه­گرایی[2] قرار دارد و به این معنی است که حقایق عالم را فقط از طریق عقل می­توان تبیین و  اثبات کرد.
عقل­گرایی در کلام در مقابل ایمان­گرایی[3] قرار دارد. تاکید بر اثبات عقلانی ایمان دینی، در مقابل این اعتقاد مسیحیت است که برای پذیرفتن دین نیازی به اثبات عقلانی نیست و بلکه سعی برای اثبات عقلی آن موجب از بین رفتن ارزش ایمان و بلکه خود ایمان می­گردد.
سومین کاربرد عقل­گرایی که مربوط به دوره روشنگری است عبارت از یک دیدگاه معرفت­شناختی و هستی­شناختی است که معتقد است تنها مرجع کسب معرفت، ارزش، عمل، اخلاق و  خلاصه هر آنچه که مربوط به حیات انسانی است توانایی­های نهفته در و جود خود آدمی است. بر اساس این نگره آنچه منشائی ماورایی دارد یا به طور کلی مورد انکار است و  یا مرجعیت (اتوریته) آن پذیرفته نیست.
باید توجه کرد عقل­گرایی عصر روشنگری رویکردی که در مقابل دین مسیحیت قد علم کرد، مرادش نفی مرجعیت سنتی، ایمان، جمودگرایی مذهبی و خرافه­پرستی حاکم در جوامع مسیحی بود. بدیهی است این تقابل در بستر فرهنگ و تمدن غرب به وقوع پیوست و البته امروز داعیه­دار جهانی شدن و تقابل با تمامی مرجعیت­های دینی است.
با توجه به معنی سوم عقل­گرایی می­توان گفت این معنی از عقل­گرایی معنایی اعم بوده و  مقابل خود در معنی اول یعنی تجربه­گرایی را هم شامل می­شود. به عبارت دیگر عقل­گرایی دوران روشنگری به گونه­ای است که گاهی خود را به صورت عقل­گرایی فلسفی نشان داده است و  گاهی به صورت آمپریسم. اما در هر صورت عنصر مشترک هر دو گرایش این بوده است که نباید به آنچه فراتر از وجود انسان و  توانایی­های فردی اوست ارزش و بها داده شود. این گونه است که مکاتب مختلف فکری و فلسفی دوران مدرن با همه تنوعی که دارند همگی در ذیل راسیونالیسم قابل درج می­باشند؛ یا می­توان گفت عقل­گرایی به معنی اخیر عنصری است که مدرنیته با همه تنوع و تکثرش آن را داراست و هیچ مکتب و ایدئولوژی مدرنی نیست که فاقد آن باشد. حتی کثرت به وجود آمده در دوره مدرن را می­توان محصول همین عقل­گرایی فردی و  افراطی دانست؛ چرا که نفی مرجعیت دینی و وحی آسمانی از یک طرف و اصرار بر خودبسندگی عقل انسانی، آدمی را به سوی کثرت ناشی از نفهمیدن حقیقت خواهد کشاند.[4]
لازم به ذکر است عقل­گرایی عصر روشن­گری تفاوت­هایی با عقل­گرایی در دوره­های گذشته داشته است. سه تفاوت عمده برای عقل­گرایی این دوره با عقل­گرایی دوره­های گذشته هم چون قرن هفده شمرده شده است.
- اول آن که عقل­گرایی قرن هفدهم نه تنها جنبه غیر دینی نداشته بلکه معمولا نظام­های دینی به شدت از آن متاثر بوده و  می­توان گفت همگی آنها سعی داشته­اند به نحوی خود را با قواعد عقل هماهنگ سازند.
- دوم این که عقل­گرایی قرن هفدهم بیشتر گرایش به عقل فلسفی داشته و کاربرد عقل در حوزه مسائل فلسفی را من نظر قرار داده بوده است، در حالی که عقل­گرایی عصر روشنگری عقل را در همه شئون فردی و  اجتماعی حیات انسان دخیل دانسته و  سعی کرده است پاسخ همه نیازهای خود را از آن بگیرد. به همین دلیل عقل­گرایی این دوره را عقل بسندگی نیز می­گویند.
-  سوم آن که عقل­گرایی قرن هفدهم و  قبل از آن در تقابل با تجربه­گرایی قرار داشت در حالی که تجربه­گرایی در قرن هجدهم خود یکی از مولفه­های مهم روشنگری است.
  عقل­گرایی در فلسفه دارای تقسیماتی است. به طور عمده دو گرایش در عقل­گرایی فلسفی مورد توجه و اقع می­شود. عقل­گرایی و اقع­گرایانه و  عقل­گرایی معناگرایانه. افلاطون، دکارت، و پیروان او را می­توان از  عقل­گرایان واقع­گرا برشمرد. کانت و پیروان او نیز از عقل­گرایان معناگرا شمرده شده­اند. برخلاف تصور عمومی که ارسطو را یک عقل­گرای محض تلقی می­کنند باید اذعان کرد ارسطو فیلسوفی بوده است که عقل­گرایی را با تجربه­باوری به هم آمیخته بود. به عبارت دیگر عقل­گرایی افلاطون به مراتب از عقل­گرایی ارسطو شدیدتر بوده است. در هر صورت عقل­گرایی و اقع­گرایانه معتقد است قواعد و  مفاهیم عقلی هم در ذهن و  هم در عینیت خارجی به یک میزان اعتبار دارند؛ یعنی قواعدی که بر ذهن انسان حاکم­اند در عینیت خارجی هم حاکم بوده و  با تکیه بر همین قواعد می­توان بر حقیقت عالم خارج علم قطعی و  مطابق با و اقع پیدا کرد. اما در عقل­گرایی معنا­گرا قواعد حاکم بر ذهن که کانت از آنها تعبیر به مقولات دوازده­گانه (در مقابل مقولات ده­گانه ارسطویی) می­کرد اختصاص به ذهن دارند و  نمی­توان با تکیه بر آنها به و اقعیت خارجی اشیاء علم پیدا کرد و لذا ما همواره فقط به پدیدارهای عالم آگاه می­شویم و  علم به آنچه که و اقعا در خارج است از دسترس انسان دور است.
عقل­گرایی در کلام ـ که در مقابل ایمان­گرایی قرار داشت ـ نیز به عقل­گرایی حداکثری[5] و  عقل­گرایی انتقادی[6] تقسیم می­شود. منظور از عقل­گرایی حداکثری این است که نظام فکری و  اعتقادیی و اقعا و  عقلا مقبول است که بتوان صدق آن را اثبات کرد. مراد از اثبات صدق هم این است که همه عقلا عالم آن را بپذیرند.[7] توماس آکوئیناس (1224ـ1274) و  جان لاک (1632ـ1704) دارای چنین دیدگاهی بوده­اند. کلیفورد (1879ـ1845) در تعریف عقل­گرایی حداکثری می­گوید:
 همیشه، همه جا و برای همه کس اعتقاد به هر چیزی بر مبنای قرائن ناکافی، کاری خطا و نادرست است. تحقیق درباره قرائن یک عقیده، کاری نیست که یکبار و برای همیشه انجام پذیرد و واجد اعتباری قطعی باشد. هرگز نباید مانع شک شد؛ زیرا یا می­توان آن شک را بر مبنای پژوهش­های پیشین، و اقعا مرتفع کرد، یا این شک ثابت می­کند که آن پژوهش­ها کامل نبوده­اند.[8]
عقل­گرایی انتقادی نیز یعنی به کارگیری حداکثر توانایی­های عقل برای سنجش درستی یا نادرستی یک فکر یا اعتقاد با این توجه که اثبات قاطع آن هرگز ممکن نیست. لازمه این امر آن است که بهترین براهینی که در تایید یک نظام فکری می­توان ارائه داد عرضه شوند و سپس با براهین نظام­های مقابل مقایسه شده و  در نهایت به یک قضاوت نهایی ختم شود؛ گرچه پیشاپیش می­دانیم که نمی­توان به صورت قطعی به اثبات یک مکتب یا رد آن پرداخت.[9] می­توان گفت عقل­گرایی انتقادی که بیشتر در صدد نقد باورهای دینی است تا اثبات آنها، متاثر از رویکرد انتقادی کانت است که در معرفت شناسی خود اتخاذ کرده بود.[10]


--------------------------------------------------------------------------------

[1] .rationalism.
[2] .empircism.
[3] .fideism.
[4] . لازم به ذکر است از دیدگاه ما که حقیقت را امر و احدی می­دانیم و  به دست آوردن آن را برای انسان امری ممکن می­شماریم تنوع در اصول و  نسبیت در آنها امر پذیرفته شده­ای نیست، اما فردگرایی حاکم بر عصر مدرن اقتضایی جز این ندارد که هر کس یا جامعه­ای دیدگاه خاص خود را داشته باشد و همان را هم ارزشمند تلقی کند. از همین رو است که پلورالیسم در همه ابعاد آن یکی از پروژه­های مهم مدرنیته محسوب می­گردد و تمام اندیشمندان و سیاست مداران غرب همواره در صدد جا انداختن آن بوده­اند؛ گرچه و قتی نوبت به تعامل با فرهنگ­های دیگر به خصوص فرهنگ دینی اسلام رسیده است این رویکرد خود را فراموش می­کنند و به شدت و حدت­گرا می­شوند.
[5] .strong rationalism.
[6] .critical rationalism.
[7] . چنین تعریفی از اثبات مورد پذیرش همه نیست. ما نیز این تعریف را باطل می­دانیم، چرا که اثبات عقلانی و  منطقی یک امر، لزوما با پذیرش همگان مواجه نمی­شود. در عین حال از آنجا که فقط در صدد نقل قول بوده­ایم بیش از این به نقد این دیدگاه نمی­پردازیم.
[8] . عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون و دیگران، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، (تهران: طرح نو، 11379)، ص73.
[9] . ر.ک: همان، ص86.
[10] . در تنظیم این مقاله از کتاب فرهنگ و اژه­ها، بخش عقل­گرایی بهره گرفته شده است. ر.ک: فرهنگ و اژه­ها، عبدالرسول بیات و دیگران، (قم: موسسه اندیشه و  فرهنگ معاصر، 1381)، ص379ـ388.